گفت و گوی یک طرفه با سردار خیبر

اینجا سرزمین شهدا است،با وضو وارد شوید.اینجا تنها جایی است که صداقت فوران می کند و دروغ جایی ندارد.اینجا تنها جایی است که نماز خواندن، واقعی است بقیه نماز ها بوی ریا می دهد.ریا فقط ربا خوردن و دم از مسلمانی زدن نیست.من مدت هاست که وقتی به بازاری ها می گویند حاجی،مشمئز می شوم.

اینجا همه چیز رنگ واقعیت دارد.آنجا اما هر کسی رنگ به رنگ است و همه فکر می کنند تهران خیلی قشنگ است.من اما خسته شده ام،یاتاغان زده ام.تحملم طاق شده.حتی " ان الله مع الصابرین " هم بیش از دو ساعت جواب نمی دهد روی من.من وقتی صفا و یک رنگی جبهه های جنگ را می بینم و آفتاب پرست بودن بعضی ها را،یاتاغان می زنم.من از ساحت آفتاب پرست عذر خواهی می کنم،آخر لطیفه ای می گوید:آفتاب پرسته میره روی جعبه ی مداد رنگی،هنگ میکنه.بعضی ها اما مثل گوشی های نوکیا توانایی نمایش ۱۶ ملیون رنگ را دارند.من خسته شده ام از سیاست.حالت تهوع به من دست می دهد وقتی واژه ی " میلیبند " را می شنوم. من توانایی تحمل سیاست را ندارم،اما استعداد بالقوه ای در این عرصه دارم.خاندان ما اتوماتیک سیاس به دنیا می آیند.من خسته شده ام از سیاست.سیاست دریدن انسانیت است،دریدن همدیگر است.دل من آیه ی ارجاع می خواند به شعر و شاعری و مغز من مرغش یک پا دارد که دو رنگی تنوع دارد،زیبایی دارد و کارها همه با سیاست جلو می رود.

دل من بد جور گرفته  این آخر سالی،باری عاشق صفا و یک رنگی ام.هنوز وقتی نام " شهدا " و نام " ایران " می آید گریه ام می گیرد،و وقتی بعضی ها دم از اسلام،دم از قرآن،دم از خدمت میزنند زار زار  می گریم.فرق خدمت و خیانت را مردم ما خوب تشخیص نمی دهند.فرق می کند این گریه با آن گریه.

اینجا سرزمین شهدا است،همان شهدایی که وقتی به خاندان شان می رسید می گویید:سهم دانشگاه یعنی چه؟.اینجا من هوس کرده ام که زنگ بزنم به تلفن همراه حاج همت در بهشت.الو،الو،حاج همت،سلام.من احوالت را نمی پرسم چون معلوم است که اوضاعت میزون میزون است.تو باید از احوال من بپرسی.الو،حاج همت صدایم را می شنوی؟آنجا موبایل آنتن دهیش کامل است،این ماییم و خدمات اپراتور برتر سال ۸۷.حاجی با اجازه ات عید دارم می آیم سر مزارت.دارم می آیم اصفهان،شهر آبا و اجدادیم و از آن جا قطعا سری به شه رضا خواهم زد و اگر قبر حاج احمد کاظمی را پیدا کردم،مزاحم این شیر مرد هم می شوم.حاج همت،من سال هاست که وقتی عید به اصفهان می روم در خانه ی خودمان حبس هستم و عید زهر مار مان می شود.امسال عید اما می آیم به دیدارت،شاید با آن دوست قدیمی که هر وقت او را می بینم یاد تو می افتم.سردار،من سر مزار تو خواهم آمد حتی اگر تنها باشم.حتی اگر بلیط گیرم نیاید و با پای پیاده بیایم.تو این همه خدمت کردی به انقلاب،و حضور سر مزارت وظیفه ی من است در قبال تو.

سردار،ما مدت هاست که از آن چه قصد تو و امثال تو از انقلاب و جنگ بود فاصله گرفته ایم.ما غرق شدیم در روابط دیپلماسی.ما غرق شده ایم در آمار رشد اقتصادی.ما غرق شده ایم در رفاه و تکنولوژی.ما غرق شدیم در اخبار بی بی سی.دشمن به بعضی ها رکب زد،ولی با درایت ولی فقیه "کید" شان نقش بر آب شد،همان ولی فقیه ای که گفتی زمان غیبت باید اطاعت محض داشته باشیم از او.

سردار من زنگ زدم به تو که راجع به خودمان حرف بزنم ولی برای چند ثانیه ای هتاکان به تمثال تو،ارتباط ما را هک کردند.

محمد ابراهیم جان من غیر از نوشتن و نوشتن بضاعت و توانایی دیگری برای اهداف و مقصود تو و امثال تو ندارم.البته جدیدا می گویند سرباز جنگ نرم.

سردار،سردار خیبر،سردار سر جدا،بیا و راه را نشانمان بده،ما ۲۰ سال است که زده ایم جاده خاکی.ما بعد از جنگ،آمریکا دوست شدیم.بعد از جنگ غیر از آقا، همه کسانی که در راه انقلاب زحمت کشیده بودند برای خودشان کسی شدند و به نان و نوایی رسیدند و مردمی را که این انقلاب از آن ها بود فراموش کردند.

بعد از جنگ از پسر شهیدی شنیدم که گفت:ما با همه ی کشورها دوستیم.سردار بیا و سر دار رفتن را به نسل بی بخار من یاد بده.نسل من باید شرم کند از اتو بخار.چون اتو لااقل یک بخاری دارد،اما بخار نسل من فقط وقت دختر بازی و کلاه برداری بلند می شود.البته باز منظورم همه نبود.سردار اینجا باید از خیلی حرف هایی که میزنیم عذر خواهی کنیم،اما کسی از قدم هایی که بر خلاف خون پاک تو بر می دارد عذر خواهی نمی کند.سردار " من که از آتش دل،چون خم می در جوشم / مهر بر لب زده،خون می خورم و خاموشم ".سردار من اگر خاموش نبودم در فضای سایبر با تو درد دل نمی کردم.علی (ع)  اگر چاهی داشت که در شب های کوفه وقتی فشار بر روی روح عزیزش به حد اعلی می رسید تا با آن درد و دل کند،من در عالم امکان آن را هم ندارم.سردار راستی حال ۳۰۰ هزار شهید ما چطور است؟حال آن ها که پرسیدن ندارد.این ماییم که حالمان گریه دارد.حال بعضی ها گریه دار است چون شهید نشده اند و بعضی ها گریه دار تر چون ماشین ۱۰۰ ملیونی زیر پایشان نیست.راستی سردار از قول من به شهید سعید طاهری و برادر بزرگ شان سلام مرا برسان.بگو گفتم التماس دعا.دعای تو البته چیز دیگری است.برایم دعا کن که در راه تو گام بردارم،هر جا که باشم،با هر که باشم.

باز موج من را گرفت.حاجی اینجا بعضی ها می خواهند دستاورد جنگ و اسلام را که شما به ما هدیه دادید از چنگ مان به در آوردند.حاجی چند تا نخود بریز روی سرشان.حاجی اینجا ما سخت مهجوریم،حاجی بسیجی امروز سخت غریب و ناشناخته است و در عوض آمریکا نقل دهان مردم ما شده.من نمی دانم چرا وقتی نام آمریکا را می بریم دهانمان را آب نمی کشیم؟.حاجی تو بگو با این گربه پر رو ها که از در بیرونشان می کنی از دیوار می آیند چه کنیم؟.حاجی،احمدی نژاد اگر به بعضی از این ها خس و خاشاک گفت،این ها خس و خاشاک نیستند.این ها که هر چه از دستشان بر آمد انجام دادند و آخر سر به امام سوم شیعیان اهانت کردند خس و خاشاک نیستند،نخاله اند،انگل اند و هزار چیز دیگری که به علت عمومی بودن فضا شرم حضور دارم از بیانش.باز هم ارتباط من را هک کردند.حاجی،استکبار گربه پروری می کند و گربه هایش را برای جنگ با ما تربیت می کند.حاجی،شاکر خداوندم که مردم ما بصیرت از همه جایشان می بارد و دشمن این مرز و بوم را خوب می شناسند.

حاجی دعا یادت نرود.راستی من قصد مزار تو کرده ام.من را پس نزنی.

امسال یک جورایی نام تو را یدک می کشد.سال همت مضاعف.از قبل از عید تا امروز که ششم عید است بد جوری دلم گرفته و علتش را نمی دانم.

 

داشتم میگفتم سردار،الو الو،الو حاجی.صدای من رو می شنوی؟.ای بابا اینم که قطع شد.

ما مرده ها را زنده نمی کنیم.

جاده چه آسفالت باشد چه خاکی،من تخته گاز خواهم رفت.فحش شما به من،من را  جری تر خواهد کرد.من آمده ام برای سیلی خوردن از شما.من اتفاقا ناراحتم که چرا به من که رسید با ادب شده اید؟کجای کار من ایراد داشته که {{ گر }} نگرفته اید و {{ جز جز }}نمی کنید.فحش های شما حلوا است برای من و بر عکس،تعریف و تمجید شما آواری است که بر سرم خواهد ریخت.من برای حمایت از آقایم فحش خوردم،البته نه در این وبلاگ.چند نفری قطع ارتباط کردند با من،اما فدای نصف تار موی رهبرم.فدای یک مژه ی آقا.می دانم که سید علی حتی نام مرا هم نشنیده و حتی نخواهد شنید،اما باز هم هزینه میدهم برایش.این ها که هزینه نیست.مسخره بازی است اگر این ها را هزینه حساب کنیم.هزینه یعنی قطع دست و پای جانبازان برای خمینی،برای اسلام،برای ناموس،برای این آب و خاک.برای اسلام را باید درشت بنویسم،چون صدام و کسانی که به ما حمله کردند مسلمان نبودند و یاوه گفتند کسانی که جنگ را " برادر کشی " نامیدند.هزینه یعنی ۳۰۰ شهید مطهر نیروی انتظامی و

بسیج در ۸ ماه جنگ نرم.<< ۳۰۰ >> به نیابت از ۳۰۰ هزار شهید و << ۸ >> به نیابت از ۸ سال دفاع مقدس.هزینه این هاست،هزینه ی من تیله بازی است.البته شاید من اشتباه می کنم که به ۳۰۰ هزار شهید دفاع مقدس،شهید می گویم.نه این ها شهید نیستند.شهید باید ندا آقا سلطان فریب کار باشد،یا شاید شهید آبراهام لینکن.چقدر زیبا و پر معنا بود آقای خاتمی،شهید آبراهام لینکن گفتنت،خون به دل ما و این رهبر مردم کردنت.نه ما اشتباه می کنیم که به رجایی می گوییم شهید.امام اشتباه کرد که گفت:اگر رجایی رفت خدا هست.شهید فقط شهید لینکن.حالا کندی را با هم کنار می آییم،شما پسند کن.وقتی بسیجی واقعی بشود همتی که بعد از چند ماه با رنگ پاشیدن بر صورت آن عزیز،سیرت نا شریف خود را به نمایش بگذارید،لینکن و کندی هم شهید می شوند دیگر.راستی کسانی که جنگ را برادر کشی خواندند،واقعا معنی شهادت را می فهمند که به لینکن صهیونیست هم شهید می گویند؟نه،شهادت لیاقت می خواهد.در چشمان شهدای ما نجابت موج می زد و در چشمان به سقط رفته های آمریکایی شرارت.در چشمان مردم ما هم نجابت فوران می کند.نه من نمی خواهم هندوانه زیر بغل مردمم بگذارم.مردم ما که یکی از آن ها من باشم سر تا پا ایراد دارند،مخصوصا حامیان موسوی که یا شاه دوستند،یا خائن اند یا فریب خورده.اما یک تار گندیده ی موی ایرانی را با کل ممالک استکباری عوض نمی کنم.زور نزنید،عوض نمی کنم.من چشمان زیبای رهبرم را که اکثرا هم پوف دارد را با چشمان اوباما عوض نمی کنم.بوش که جای خود دارد.چشمان رهبرم نجابت دارد و چشمان اوباما شرارت و حقارت و عقده در برابر اسلام و ایرانی.ما هم اتفاقا نمی خواهیم سر به تن اسکتبار باشد.ما هم از دست پرورده ی استکبار در ایران ( سران فتنه ) که شلم شوربایی است برای خودش،دل خوشی نداریم.مهندس اصلا فکرش را می کردی که کنار شیخ،اپوزیسیون را تشکیل بدهی؟مهندس تو کجا،شیخ کجا؟رقم شیخ به رقم تو می خورد؟تو مثل شیخ با مزه هستی که نیستی.چه شباهتی غیر از دست در کاسه ی فتنه داشتن تان با هم مشترک است،من نمی دانم.البته

بیش از این نباید سران فتنه را زنده نگاه داشت.سران فتنه را امام حسین کشت،ما کشته به دستان مبارک حسین (ع) را زنده نمی کنیم.بیش از این نباید راجع به فتنه گران حرف زد،یک هو دیدی باورشان شد که زنده هستند.آقایان سران فتنه با این که شما حلوا شکری سران استکبار از جمله اسراییل شده اید اما ما مرده ی شما را زنده نمی کنیم.

گفتم اسراییل،این جمله را هم بگویم که اجرای عدالت،شیرین ترین و لذیذ ترین طعم دنیاست و من جانم را فدای این طعم می کنم حتی اگر تیغ تیز عدالت روبروی من قرار بگیرد.جهان با عدالت یعنی جهان بدون اسراییل،بدون تفکر آقاییت بر دنیا.

جهان با عدالت یعنی اسلامی که بر دنیا سیطره پیدا کند که البته پیدا خواهد کرد،هر چقدر که آمریکا و اسراییل جلوی این امر را بگیرند.هر چقدر که برنامه درست کنند و ذهن انسان های ساده و دل بیمار بعضی ها را به سمتی بکشند که بگویند:اسلام بدترین و متحجر ترین دین دنیاست.اسلام خودش به طور خودکار جلو می رود،شما زورتان را بزنید،هر چه بیشتر بهتر.دیوانه ها هر چه تمام قدتر جلوی اسلام قد علم کنید،رشد اسلام را موجب می شوید.شما قد علم کنید،علم عباس بلندتر از علم شماست.الم ما قد علم کردنتان را خواهد شکست.شما زورتان را بزنید.

سال نو مبارک بر همه ی ایرانیان.چه فرخنده روزی است عید نوروز.

سال " همت مضاعف و کار مضاعف " است امسال.چه زیبا نامید نام سال را " آقا " امسال.سال که نو می شود توپ نظامی شلیک می کنند.این توپ را تقدیم که نه،می فرستیم به سوی اوباما.ما با همت مضاعف و با کار مضاعف،اوباما را بی بضاعت خواهیم کرد.امسال ما پیشرفت خواهیم کرد و استکبار پسرفت.ببینید کی گفتم.

من و امثال من،امسال با روان نویس مشکی آقا که مدت هاست با آن می نویسم،موتور استکبار را که هیچ،خود استکبار را می آوریم پایین و موتور جمهوری اسلامی را علاوه بر بالا نگه داشتن به قول بچه ها گفتنی * اسپرت * اش می کنیم که همان تقویت خودمان باشد.امسال سال مرگ رییس سران استکبار است.این را من نمی گویم.یک ستاره شناس مصری پیش بینی کرده.

باز هم باختید.

عجب شبی است امشب (شب چهار شنبه سوری ).صداهای گاه و بیگاه ترقه های خرد و کلان مرا یاد تیرهای شب عملیات زمان دفاع مقدس می اندازد.عمر من به دفاع مقدس قد نمی دهد و از این باب خوب می توان به من سرکوفت زد که ; "بچه های جنگ ندیده".البته این هم مجتمعی من با آن که ۲۶ ساله است و طرفدار فتنه ی سبز،اما خودش را بچه ی جنگ می داند چون یادش می آید که وقتی سر سفره نشسته بودند آژیر قرمز به صدا در آمده و به پناهگاه پناه برده.یا این که چون خرابی هایی که را موشک های عراق به سازمان آب تهران زده را دیده پس بچه ی جنگ است.

شاید من،بچه ی جنگ ندیده باشم،اما جنگ نرم را به چشم خودم دیدم و اتفاقا خوب سربازی برای جنگ نرم بودم.امشب سبز ها با تمام توان شلیک آتش های خود را آغاز کردند که صدایش شبیه گلوله های جنگ بود.امشب مادرم در آسانسور،شنوای اراجیف زنی بود که گفت:چون رهبر گفته چهارشنبه سوری مبنای شرعی ندارد ما می خواهیم ترقه بندازیم.به مادرم گفتم:نخندیدی بهش؟گفت:تا دلت بخواد.گفتم:می گفتی برای دفعه ی بعد به آقا می گوییم اگر خواستند راجع به شرعی یا غیر شرعی بودن چهار شنبه سوری فتوا دهند با شما هماهنگ کنند.و بعد هر دومان خندیدیم.داشتم از این هم مجتمعی مان می گفتم.به من گفت:جنبش ما افتاد برای سال بعد.گفتم:شورش شما خیلی وقت است که تمام شده است،باید برایش فاتحه خواند.

روز چهارشنبه سوری پدرم با من تماس گرفت.این بار این من بودم که نصیحت اش کردم که بیرون نرود.آخر اخبار ساعت ۱۴ را ندیده بود.من به پدرم می گویم "بابا" و به مقام معظم رهبری می گویم "آقا".البته بین بابا و آقا خیلی اختلاف هست.آقا اما همه را دوست دارد.آقا اما گفت:هدف من جذب حداکثری و دفع حداقلی است و البته که چه زیبا این جذب را انجام داد.من آقا را از نزدیک ندیده ام اما در این دو  _ سه هفته ای،دو سه باری خوابش را دیده ام و باز البته فکر نکنم که اصلا توفیق دیدار آقا را پیدا کنم.بین بابا و آقا دلخوری پیش آمده و بابا،آقا را دوست ندارد.من اما جور بابا را می کشم.من دارم از آقا دفاع می کنم بی آنکه به بابا حمله کنم.آقا هم همین را گفت:جذب حداکثری و دفع حداقلی.بابا نمی داند که آقا با ماست.بابا با ایران است و فکر می کند که ایران مظلوم واقع شده.آقا هم اتفاقا همین را می گوید،اما منبع مظلوم شدن ایران را متفاوت می دانند.اینجا من تنهایم.در فامیل فقط من و مادرم،آقایی هستیم و بقیه بابایی.اما بابا نگاه کن.نگاه کن برای چهارشنبه سوری صدای آمریکا چه زوری زد.نگاه کن که در مورد نظر شرع راجع به چهار شنبه سوری از تاریخدان سوال کرده بود.نگاه کن صدای زنی را پخش کرد و از قول او گفت مهلتی که پلیس برای ترقه انداز ها تا ساعت ۱۲ شب تعیین کرده نشان از عزم جزم حکومت برای برگزار نکردن مراسم چهار شنبه سوری دارد.نگاه کن که مامورانی که در میدان صادقیه حضور داشتند مثل دیوار ساکت ایستاده بودند تا اگر ترقه اندازان خداجو،جلوی پای ناموس مردم ترقه انداختند و خندیدند،آن وقت با او برخورد کنند.صدای آمریکا حتی پیشینه ی چهار شنبه سوری را هم در آورد.اما من فقط یک چیز می گویم:همه ی زورتان را زدید تا آب رفته به جوی خشکیده باز گردد،خسته نباشید.اما باز هم شکست خوردید.شما بعد از عاشورا،محکوم به شکست هستید و خواهید بود.ملت ما چون بصیرت دارد شما محکوم به شکستید و جمهوری اسلامی محکوم به پیروزی.شما باختید،برد کرد خامنه ای.

توضیح:جمله ی آخر از دوست عزیزم حسین قدیانی بود.

سلام به همگی.

سلام به همگی.

باز هم عید باستانی و بزرگ ایرانیان،عید نوروز رو تبریک میگم.


مدتی بود به علت تعطیلی مغازه ها و پاساژ ها دسترسی به اینترنت نداشتم و نتونستم در خدمت گذاری حاضر باشم.اما اوضاع فعلا بهتر شده.


گفته بودم چند مطلب آماده کرده بودم که البته مربوط میشه به قبل عید.خلاصه به بزرگواری خودتون ببخشید.