وصیت نامه ی سید احمد پلارک







بسم ا... الرحمن الرحیم  

سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کردما هـدایت نمی شــدیم السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید . یا حسین(ع) دخیلم آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به  ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانی راکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو... 

  بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم ) که میدانم بر سر قبرم می آید.              

     

  سید احمد پلارک ظهر عاشورا ۶۵/۰۶/۲۴ 

وصیت نامه ی شهید همت

















به تاریخ ۵۹/۱۰/۱۹ شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان  می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی   می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند.   ای کاش به خود می آمدند.  از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود  نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ...  ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند.  مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم  صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود  مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .

و السلام؛


باز هم بروید بگویید بسجی واقعی - همت بود و باکری.همین همت بود که گفت:

ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.

کاش مغزتان می فهمید.

اولین سفر نوروزی من بعد از ۲۱ سال انجام شد.



جمعه ۲۰ فروردین به زیارت مزار شهید همت و امامزاه شاه رضا رفتم.



سردار دیدی آمدم؟دیدی،دیدی آمدم؟گفته بودم که می آیم.حرف بسیجی حرف است سردار.تنها آمدم،خالی بند ها را نیاوردم.خالی بند ها حالم را به هم میزنند.دیدی خالی بند ها جا زدند؟۱۴ روز است که من آمده ام اصفهان و می گفتند: شهدا همه عزیزند و من هم دلم می خواهد بیایم،اما روز پشت روز گذشت و سهم دیدار من از تو  واژه های گزنده ی آن ها بود،تمسخر بود،دیدن حقارت بود.حاجی،غال شان گذاشتم اساسی.اگر با من می آمدند،دیدارمان را لجن مال می کردند.خوشبختانه این دفعه نتوانستند دیدارمان را مثل مکالمه ی تلفنی ما هک کنند.

سردار من با تاخیر به عهدم وفا کردم،من آمدم.با این که همه خواستند جلوی من را بگیرند،اما عاقبت ما به هم رسیدیم.سردار دو نفری مسخره ام کردند به خاطر تکرار حرف های تو،انتقامش پای خودت.

امروز من نماز ظهر را بر مزار تو خواندم.سردار چقدر صفا داشت مزار تو و نماز خواندن در کنار تو.چه لطفی دارد قطعه ی شهدا.فرقی نمی کند چه آستانه ی امام زاده شاه رضای شهر رضا و چه قطعه ی شهدای بهشت زهرای تهران.سردار از نظر من همه ی قطعه های شهدا شماره اش ۲۶ است.

خوابیده ای؟،پاشو سردار.من آمده ام که از تو یاری بگیرم.فکر کردی ما مثل شاه که به کوروش گفت بخواب به تو می گوییم:همت بخواب که ما بیداریم؟همت،ولی فقیه بیدار هست ولی تو نخواب.سردار پاشو،با همان تن بی سرت پاشو.سردار سر تو را هم مثل حسین (ع) بریدند.تبت یدا کسانی که سر تو را بریدند و تب.الهی فدای تن بی سرت بشوم سردار،نمی خواهی به ما کمک کنی؟دوست نداری‎ ‎به ولی فقیه کمک کنی؟نشنیدی آقا گفت:هل من ناصر ینصرنی؟آن جا که گفت: این عمار؟،منظورش هل من ناصر بود.مقتدر مظلوم شنیده ای؟.به علی (ع) می گویند مقتدر مظلوم و من دائم می پرسیدم مگر می شود هم مقتدر بود هم مظلوم؟.اما اتفاقات بعد از انتخابات را که دیدم،فهمیدم معنی مقتدر مظلوم را،فهمیدم معنی آن نامه ی مکتوم را.پاشو الان وقت خوابیدن نیست،وقتی بیداری است،وقت هوشیاری کامل.من با این که دیشب ساعت ۴ صبح خوابیدم ولی صبح زود پا شدم تا بیایم پیش تو،آن وقت تو خوابیده ای؟این بود مهمان نوازی ات؟پاشو که به تو در جبهه های جنگ مان با بچه های اسراییل که رنگشان را سبز علوی گذاشته بودند سخت نیازمندیم.دروغ گفتم،سبز این ها سبز اموی بود که شبیه به سبز علوی است،مثل این گوشی های چینی که شبیه گوشی اصل تولید می شود.سردار رنگ سبز علوی با سبز اموی گرچه به هم نزدیک است ولی فرق دارد با هم.ریزه کاری هایی دارد که فقط ولی فقیه قادر به شناسایی آن بود.مثل گوشی چینی می ماند با اصل.فرقش را متخصص تشخیص می دهد.در ادبیات فقهی به آن می گویند قلب.این قلب بازان خواستند جنس بنجل دست سوم  " اسراییلی " را به جای جنس اصل درجه یک سفارشی " ایرانی " به ما بیندازند که خوشبختانه نتوانستند.
سردار بصیرت مردم ستودنی بود.آهای عاشوراییان بگویید بصیرت را از کجا تهیه کردید تا من هم از آن جا تهیه کنم.سردار پاشو دیگر.حتما باید التماست کنم؟تو هم برای انقلاب،کلاس می گذاری؟.پاشو لااقل دید بینداز سمت تهران،سمت همین نجف آباد خودمان،ببین چگونه دشمن این جا ها را گرفته بود.البته گرفته بود،همان بسیجیانی که به سرشان قسم می خوردی این دو شهر را آزاد کردند.سردار امام اگر گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد،من می خواهم بگویم این دو شهر را هم صبر خامنه ای آزاد کرد.صبر خامنه ای چه برکاتی دارد.نفاق منافقین را رسوا می کند،چهره ی حقیقی بعضی شریک دزد و رفیق قافله ها را نمایان می کند.حقانیت جمهوری اسلامی و ناحق بودن منافقین جدید و سران استکبار حمایت گرشان را به اثبات می رساند.ناتوانی آمریکا در امر جنگ سخت و نرم با ایران را نشان می دهد.به راستی خیر و برکت است صبر.راست گفت خداوند تبارک و تعالی که : ان الله مع الصابرین.

ابراهیم جان می خواهم تو از کسانی که تو را بسیجی واقعی می دانستند بپرسی اگر زبان ما بوی عفن دشنام می دهد،چرا برای اولین بار سبز ها شعار << مرگ بر >> دادند؟.اگر قلم ما به خون آغشته است چرا قلم آن ها ۸ سال دفاع مقدس را برادر کشی خواند؟اگر قلم ما به خون آغشته است،چرا هیچ کدامشان غیر از تو و باکری از هیچ کدام ۳۰۰ هزار شهید نام نبردند؟سردار من با تو درد و دل کردم،به آن ها بگو با ندا درد و دل کنند نه با تو.من تنها کسی بودم که سر خاکت،آهسته آهسته گریه کردم و با این که همیشه توانایی کنترل اشک خود را داشتم،این بار نتوانستم تا آنجا که همه مرا نگاه می کردند،به آن ها بگو سر مزار ندا  گریه کنند.تو از آن مایی و ندا از آن آن ها و ما عادت نداریم جنس خوبمان را،" آس " مان را با جنس بنجل آن ها " بر " بزنیم (عوض کنیم).تو برای مایی سردار،حتی اگر پسران و همسر عزیزت،تو را از ما دریغ کنند.من هم حرف فرمانده ام را تکرار می کنم : آی کسانی که به این قلم ارادتی دارید با خاندان شهدا فارغ از هر عقیده ای مهربان باشید.امام اگر گفت :خاندان شهدا چشم و چراغ این ملت اند و اگر گفت من چیزی ندارم که به شما بگویم خانواده ی همت را جدا نکرد.خانواده ی همت اگر از جمهوری اسلامی گله گی نکنند پس چه کسی گله گی کند؟.اصلا بالاتر،اگر پسر همت به ما کت و کلفت  نگوید و انتقاد نکند،آن وقت عوامل استکبار از ما انتقاد می کنند.سردار تو مگر شهید ۸ سال دفاع مقدس نیستی؟مگر فرمانده ی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نبودی؟،ندا اما فرمانده ی لشگر اسراییل بود.مگر تو در جزیره ی مجنون شهید نشدی؟.پس تو شهید مایی.به آن ها بگو بروند با کشته های خودشان که شهید خطابشان می کنند حرف بزنند.اگر هر کدام از ما با ندا حرف زد و درد و دل کرد،آن وقت بیایند با تو حرف بزنند.سردار تو کوتاه آمدی که این گربه پر رو ها توهم زدند پلنگ هستند.

سردار دو سه روز پیش پسر عمه ام آمد بود خانه ی ما و با آن که سنش کم است شروع کرد بحث سیاسی با من.بقیه هم همراهی اش کردند و من تک تک سوال هایش را با مثال عینی جواب دادم.آخر سر به من گفت:فرهاد پولی چیزی از حکومت می گیری؟من هم به شوخی گفتم:آره ماهی ۴_۳ ملیون.این ها نمی دانند که در مقابل دفاع از حکومت،فقط تیکه و تمسخر تحویل می گیرم و فحش.فقط اعصابم خرد می شود و تا آن جا که بتوانم اعصاب ضد انقلاب را خرد می کنم.این هم سهم ماست و البته الان دیگر راضی شدم،گرچه قبلا خیلی ناراحت می شدم.

سردار،این ها به ما می گویند خشن.به این ها بگو که چه کسانی خشن هستند.علی (ع) خشن بود که کسانی را که به جنگش آمده بودند سعی در نصیحت کردنشان داشت یا کسانی که در هیروشیما دست به نسل کشی زدند؟.بسیجیان خامنه ای خشن بودند یا مهدی باکری که به صغیر و کبیر کردهای کمله و دموکرات رحم نمی کرد؟.به این ها بگو با عامل اجنبی نباید لطیف بود،همان طور که شما ها با منافقین نبودید،همان طور که علی با خوارج نبود.حیف که قادر نیستی جواب این ها را بدهی،دریغ و صد افسوس.تو نگویی من می گویم.اسلام دو لبه دارد،یکی صلح و گفت و گو و بخشش و دیگری شدت و حدت و خشونت.خشونت البته برای کسانی که منافقین و کفارند و شما سبز ها منافقید و خشونت بسیج اتفاقا خسونت نبوده لطافت بوده.با شما باید همان طور که شما طی ۱۲۰۰ سال با شیعه رفتار کردید رفتار کرد.من قبلا ناراحت بودم از برخورد بسیج با شما سبز ها،اما الان دست مریزاد می گویم بهشان.۷۲ کشته برای شما بسیار کم است.بسیج فقط ۳۰۰ شهید طی این ۸ ماه جنگ نرم داشته.شما باید ۷۲ هزار کشته می داشتید.ما اگر به شما سلام نکنیم آزادی به مسلخ می رود پس از این باب هم نگران نبودیم و نیستیم.

سردار تو که نیستی این ها را بگویی،پس بگذار من از قول تو با پسرت که نور چشم ماست حرف بزنم.پسر همت،محمد مهدی جان با این که سخنان ات جگر ما را سوراخ کرد و چون نیشی بر ما که موجبات نوش آن ها را فراهم آورد بود ولی می خواهم بگویم نوش جانمان هر چه گفتی،نوش جانمان هر چه مادر گرام شما گفت.فقط یک خواهش.تن پدر بزرگوارت را در گور نلرزان و اقلا به وصیت نامه ی پدرت عمل کن.همین،نه بیش تر.

سردار من طبع نازکی دارم.نگاه نکن به این خشونتم.درست که من برای انسان های دون،آدم سرد و خشنی هستم ولی برای خوبان خوب تر از خوبم.من سرم به کار خودم بودم،گاه گاهی شعر که نه،دل نوشت به هر زبانی که می شد می نوشتم برای دل خودم.موسیقی مجاز و غیر مجاز گوش می دادم و کلا سرم در لاک خودم بودم،این ها تند و تیزم کردند.دل نوشت های قبلی من بوی عشق میداد و حالا مزه ی گند گزنده و تلخ سیاست.


سردار می بینی اوضاع را.آملی لاریجانی گفته:اتهام زدن،آن هم در رسانه ها جرم است و قوه ی قضاییه با مجرمان برخورد خواهد کرد.گفته قوه ی قضاییه طبق موارد قانونی برخورد خواهد کرد نه احساس.آقای لاریجانی یک بارکی بیا بگو منافقین جدید (سران فتنه ی سابق) بی گناهند.بیا و مثل علی مطهری بگو همه ی آتش ها از گور احمدی نژاد بلند می شود.آقای لاریجانی چرا تعارف می کنی؟بیا به جای موسوی،شریعتمداری را دستگیر کن.به جای خاتمی،ما را.در این مملکت که همه آب به آسیاب دشمن ریختند،شما چرا نریزی؟آقای لاریجانی نکند موسوی راست می گفت و ما اشتباه کردیم؟با این رفتار ها شاید بتوانیم به دنیا نشان دهید که ما به فرزندان انقلاب که قصد خوردن انقلاب را داشتند امان دادیم اما مردم را دلزده می کنید.می بینی سردار سیاست آدم را به چه کارهایی وا میدارد؟.ای تف به این سیاست که تازه سبز ها خواهان غیر دینی بودنش هستند.

سردار دیدی چگوارا در مورد ایران اشتباه کرد؟دیدی انقلاب فرزندانش را نخورد و فرزندانش به هر دری زدند تا انقلاب را بخورند و نتوانستند؟کاش می خواستند بخورند،می خواستند حیف و میلش کنند.سردار سزای کسانی که خواستند انقلاب ما را آمریکایی کنند چیست؟سزایش این است که بگویند قوه ی قضاییه با کسانی که اتهام میزنند برخورد می کند؟آقای لاریجانی نکند این شورش سبز،این حمایت همه جانبه ی مادی و لفظی مستکبرین از مخملی ها که آمده بودند اسلام و جمهوری اسلامی را از ما بگیرند،توهمی بیش نبوده؟نکند مثل (( توهم توطئه )) باشد که برایش ۴۸۵ ملیون دلار ( ۳۰۰ ملیون دلار اسراییل و ۵۵ ملیون دلار آمریکا ) اختصاص دادند؟آقای موسوی،امروز آقای جوادی آملی به من و امثال من گفت ما اشتباه کردیم.اشتباه کردیم که گفتیم مرگ بر آمریکا.اشتباه کردیم که معمر قذافی را به خاطر پاره کردن منشور حقوق بشر ستودیم.باید روی سر گذاشت حقوق بشری که ابزار سیاسی شده.روی سر باید گذاشت سازمان مللی را که برای ۱-۷ جدید (۱+۵ سابق ) خفه خون می گیرد و به ایران که میرسد پر کار می شود.باید تحسین کرد پسر عموی مرا ماله را برداشته بود و نسل کشی آمریکا در ژاپن را ماله کشی می کرد.


سردار من شماره تلفن همراه بقیة الله (عج) را گم کردم.تو که هر روز دیدارش میکنی،به امام سبز پوش ما بگو:الان بهترین وقت برای ظهور است.دنیا خر تو خر است و همه جا را ظلم گرفته،شب پرستان هم جولان می دهند.ما منتظرانیم.ما۱۴۰۰ سال است که هنگام نماز وقتی نام تو را می برند به پا می خیزیم و دستمان را به نشانه ی احترام روی سرمان می گذاریم.از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن.

سردار،به عمل کار بر آید به سخن دانی نیست.یا علی حاجی،همه ی ۳۰۰ هزار شهید انقلاب را صدا کن آماده عملیات شوند.به قول ما اصفهانی ها ۳۰۰ هزار شهید را " رو " کن که بیایند.کدام عملیات؟عملیات " این عمار؟ ".دشمنش خارجی نیست سردار،داخلی است.نه سردار آمریکا را ول کن،هزاران رحمت به آمریکا.ول کن اسراییل را،از اسراییل بدتر هم در این خاک پیدا می شود،در مجلس که فت و فراوان است.صد رحمت به اسراییل حاجی،اینجا نامرد مردانی داریم که برای کوبیدن دولت ضد اشرافی حاضرند دست به هر کاری بزنند.حاضرند برای از بین بردن دولت،حکومت که هیچ حتی پوتین های آمریکایی ها را هم واکس بزنند.این قماش هم اصلاح طلب دارد هم اصولگرا.همه شان از قماش اشراف هستند الا چند نفر.سردار بلند شو از خاک،اینجا همه در خواب هستند.پاشو اینجا رهبر دارد از همه می کشد.می سوزد و می سازد.پاشو سردار،اینجا مجلسی ها از موسوی جلو افتاده اند و خوراک بی بی سی را فراهم می کنند.

پاشو سردار پاشو.۳۰۰ هزار نفرت را من ۳۰۰ هزار و یک نفر می کنم.بقیه هم هستند سردار،از این حیث ما زیادیم.مکان عملیات کجاست؟بهارستان و خانه ی اشراف منافق (مسجد ضرار).بگو همه مجهز بیایند که بعضی هاشان به اندازه ی کل فامیلشان محافظ دارند.منتظریم سردار.

سردار،فدای تن بی سرت بشوم به همان تن بی سرت،به شماره ی قفل محافظ مزارت که خیلی ریز رویش حک شده : ۳۱۷، قسم ات میدهم پاشو سردار.مهمان ناخوانده آمده،پاشو مهمان نوازی کن.سردار یادت هست هر چه می گفتم تو همش می خندیدی؟.

پاشو حاجی پاشو،چایی نمی خواهم،آجیل نمی خواهم،آمده ام برای دیدار.پاشو و جواب سلامم را بده.پاشو و دست من را به گرمی بفشار.پاشو و دعای خیرت را بدرقه راهم کن.نمی خواهم آب پشت سرم بریزی،فقط در جنگ جدید،در جنگ انگشتر حدید سدید،در جنگ فتنه ی شدید،در این زجر مدید،به من و این برادران شفیق بگو " و من الله توفیق ".

پاشو سردار.مهمان سیریشی داری،می دانم.گفتم شاید بیای در جنگ جدید که مخلوطی از جنگ نرم و سخت است به ما کمک کنی.حال که نمی توانی دعای خیرت را بدرقه ی راه ما کن.

سردار،زیر عکسی که روی سنگ مزارت بود نوشته: از قول من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده بپا خیزید و اسلام و خود را دریابید.
من از قول تو به جوانان گفتم،اما من امیدم را به جوانان از دست داده ام.باز هم می گویم سردار:بخار نسل من وقت دختر بازی و کلاه برداری بلند می شود.

محمد ابراهیم،لحضات خوشی بود دیدار با تو.باز هم به پا بوسی تو خواهم آمد.تا بعد.

زندگی نامه شهید حاج محمد ابراهیم همت

دوران کودکی


به روز 12 فروردین  سال 1334 هـ.ش در شهرضا در خانواده مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلی و زیارت قبر سالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.


محمد ابراهیم در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش استعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.


هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهی می کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.


پدرش از دوران کودکی او چنین می گوید: «هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی گشتم، می دیدم فرزندم تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاک می کرد و اگر شبی او را نمی دیدیم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.»


اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می شد از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملا فرا گیرد و برخی از سوره های کوچک را نیز حفظ کند.

ادامه ی زندگی نامه را در ادامه ی مطلب بخوانید.

ادامه مطلب ...

چند وقتی نبودم.

سلام به همه ی دوستان (دستان ما) و دشمنان.(متاسفانه هوز در امر دفاع،دشمن پیدا نکردم که این امر نشان از ضعف منه که حتما شاتباهی در کارم بوده).


بگذریم.دسوتان من چند وقتیه که اومدم اصفهان و اینجا واقعا هم تحت فشار هستم و هم کامپیوتر و اینترنت ندارم.مثل همیشه که متن هام رو در گوشی موبایلم می نوشتم و با بلوتوث به کامپیوتر انتقال میدادم،اینجا هم در گوشی موبایل می نویسم ولی بلوتوث ندارم که به کامپیوتر انتقال بدم.خلاصه با یک وضیعت ناجور وبلاگم رو به روز میکنم.اگر می بینید که دیر به دیر وبلاگم رو به روز می کنم علتش اینه.خودمم هم به شدت ناراحتم ولی چه کار کنم؟به هر حال تا اون جا که زورم میرسه تلاش می کنم.انشا الله که راضی باشید از من.