تو برای ما همه چیز بودی.

امروز روز شهادت عزیز ترین متفکر ما،بزرگ ترین جامعه شناس جامعه ی  حاضر ما،شهید دکتر علی شریعتی است.(۲۸ خرداد ۱۳۴۸)

 

این مطلبم خالی از نگاه سیاسی است و تمام نگاهی احساسی است به دکتر.

دکتر در این مطلبم سیاسی نمی نویسم.تو برای من مهمی.من هر که را در حق تو جفا کرده با یک چوب میزنم.چه کسانی که سالی یک بار هم صدایت را پخش نمی کنند و چه کسانی که به تو گفتند:شارلاتان.از آن ها نگذر گرچه نزدیک ترین پیوند را با من دارند.

 

دکتر نمیدانم پسرت به وصیتت عمل کرد یا نه،اما امیدوارم عمل کرده باشد.دکتر یعنی میشود فراموش کرد خدمات تو را؟.چه زود دوستان و دشمنانت فراموش کردند تو را اما هر چه ساعیان (سخن چینان) لاطائلات ببافند اسلام هر روزه نیاز بیش تری به تو پیدا خواهد کرد.اسلام نیازمند حسین دیگری است که یا علی بگوید و یاسر گونه شهید راه شود.در راه اسلام ناب محمدی ما نیازمند یاسریم و عماری که مرگ پدر و مادرش را به چشم ببیند و تا انتها با محمد بماند.ناز نازو ها را اسلام ناب آمریکایی یار کشی میکند و در کشتی اسلام کوچک ترین جایی ندارند.نه،اسلام ما اسلام خشونت نیست،اسلام ما آن اسلام است که از تیغ علی می هراسند و از قلمش فرار می کنند و از حکمتش استفاده و ازجلوگیری از جنگ سو استفاده.دکتر جایت در زمانه ی ما پر از خالی است.دلم تنگ شده برای " آری اینچنین بود برادر".دلم لک زده برای "پدر،مادر،ما متهمیم ".برای شیعه ی علوی،شیعه ی صفوی و برای ماشین و ماشینیسم.دکتر،شاید ظهور تو بسیار زود بود و ما تا ۱۵۰ سال دیگر جا داشتیم.باید میگذشت و میگذشت تا دختران ما برهنه شوند و پسران ما با حجاب و تو ظهور میکردی.اروپا باید از برهنگی خسته شود و اسلام درآنجا رشد کند و چارلی چاپلین در وصیت نامه اش به دخترش بگوید برهنگی بیماری عصر ماست و هیچ کسی ارزش آن را ندارد که تو ناخن پای خود را نشانش دهی.به گمانم تن عریان تو باید از آن کسی باشد که روح عریانش از آن توست و اکنون ما برهنگی را آزادی بنامیم و برای برهنگی تلاش کنیم و تو بگویی آزاد،آزاد از ... .  ۱۵۰ سال زود برای اسلام تلاش کردید.صدای آمریکا،قناری ای را رنگ کرده بود و او را جای هم کلاسی تو جا زده بود که بگوید تو در سوربن دکترا نگرفته ای و مشغول مطالعه و استفاده از کتابخانه بودی.عجیب آنکه همکلاسی ات خودش دکتر بود و تو را به دکترایی قبول نداشت.دکتر اگر آنگونه از اسلام دفاع نمیکردی که سزاوار بود آیا صدای شیطان بزرگ سعی در تخریب تو می نمود؟.دکتر دنیا برای جلوگیری از حکومت شیعه حتی در حد یک ایالت و استان،تمام هستی و نیستی خود را گذاشته و ما تحت فشار عظیمی هستیم اما یادم می آید که گفتی: " شیعه " یک حزب تمام.دکتر مطمئن باش که در کنار محمد و با محمد محشور میشوی و این سعادتی بس بزرگ است.دکتر متاسفانه نام پسرت را در سیاهه ی مدافعان اسلام نمیبینیم (به قول خودش در اواسط راه است) و ای کاش اوضاع بدین منوال نگردد که امروز اسلام آمریکایی بی نهایت مدافع دارد.دکتر از محمد (ص) بخواه که امثال تو را زیاد کند و ظهور نائب اش را جلو بیندازد.


با آرزوی بهترین ها برای پسر گرامی دکتر،احسان شریعتی.

در ذیل سایت های مربوط به دکتر را میبینید.


وب سایت رسمی دکتر شریعتی:       http://drshariati.org/main.asp



وبلاگ تخصصی دکتر علی شریعتی :  http://shariati2010.blogfa.com/



دانلود سخنرانی دکتر:    http://www.1yek.com/post-583.aspx





در پایان هم از جلوگیری برگزاری مراسم درگذشت دکتر شریعتی ابراز تاسف می کنم.

وینستون چرچیل

چرچیل آماده ی سفر به هند برای تشکیل دولت هند شرقی است و در این حین خبرنگار ایتالیایی از او می پرسد:

جناب چرچیل شما این همه راه را طی می کنید تا در آن سوی کره ی زمین دولتی را به نفع انگلستان تشکیل دهید،اما این کار را در کشور کنار گوشتان (ایرلند) نمی توانید انجام دهید.چرا؟

چرچیل اندکی فکر می کند و جواب میدهد:برای این کار نیاز به دو پیش نیاز داریم که در ایرلند وجود ندارد.

خبرنگار می پرسد:این دو پیش نیاز کدام اند؟

چرچیل:اکثریت نادان و اقلیت خائن.

 

 

                                         ************************

 

این بار متاسفانه مرحوم  " وینستون چرچیل " را به این وبلاگ دعوت کرده ام و امیدوارم با سیاستش مشکلات مرا بیش تر نکند.خدا نیامرزد چرچیل را،اما عجب سخنانی گفت،عجب سیاست مداری بود.خدا نمونه اش را در ایران فزونی دهد.به قول روزنامه ی عبرت های عاشورا:کثر ا... امثاله.

باری آقای چرچیل،درفشانی کردید و خیلی مفاهیم را به ما آموزش دادید.پس اگر خواستید حکومتی به نفع انگلستان تشکیل دهید و یا حکومتی را سرنگون کنید و خلاصه بخواهید اگر کسی آب می خورد به نفع انگلیس بخورد این دو فاکتور لازم است.

پس که این طور؟.خوب قلم دوم را داریم،اما قلم اول را شرمنده.این یک قلم جنس را ۳۰ سال پیش تمام کردیم.جدی (( بصیرت ))،نه سال واژه که باید قرن واژه ی ایران زمین باشد.شنیده بودم صداقت برنده ترین سیاست است اما ندیده بودم (( بصیرت )) هلاکت گر سیاست باشد که دیدم.نه نمی خواهم بحث از بصیرت کنم،آمده ام صحبت از اقلیت خائن کنم که دم از سیلی خوردن در راه نظام میزنند و تقاضای رفراندم می کنند.رفراندم اتفاقا چیز خوبی است و ما هر ساله ۲۲ بهمن جواب " آری " میدهیم به رفراندم هر ساله جمهوری اسلامی.ایرادی ندارد،حماسه سازان ۲۲ بهمن برای نان و ساندیس آماده اند.به قول فرمانده ی معروفم:نظامی که بتواند برای ۵۰ ملیون نان و ساندیس تهیه کند،آن هم روز جمعه،کار آمدی خودش را نشان داده.

آمده ام جواب دکتر سروش را بدهم.دکتر،شنیده ام شما دکترای دارو سازی دارید و ادعا کردید امام خمینی ره مفهوم دموکراسی را نمی فهمیده.لطفا برای خودتان دارویی بسازید که میزان غرب زدگی تان را کم کند.آقای سروش،قبول.امام ما دیکتاتور بود و دموکراسی (انتخاب ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس و شورای شهر و مجلس خبرگان) را او برایمان به ارمغان آورد.امام ما دیکتاتور بود و رای یازده ملیونی مردم به یک خائن را فدای آینده ای که به روشنی میدید نکرد و در مقابل خواست مردم سکوت کرد.خدایا این دیکتاتور ها را زیاد فرما و برای ما حفظ کن.

اماما می خواهم این نامه ی دومم به تو باشد.فقط به خدا نامه ننوشته ام که با این اوضاع خواهم نوشت.اماما به رهبر من گفتند قاتل.چرا؟.چون تو گفتی اغتشاش گر محارب است و حکمش اعدام.اماما این حکم ات که مصداق روشن دیکتاتوری است که.اغتشاش گران بریزند به خیابان و بشکنند و بکشند و ما آن ها را بکشیم؟.شیشه را گذاشتند برای شکستن و بانک را برای آتش زدن.سنگ را هم نه برای پرتاب به نماد شیطان در مکه و قصابان اسراییل که برای پرتاب به سر مامور نیروی انتظامی جمهوری اسلامی گذاشته اند.اماما بگذار حرف روز را بزنم،حجاب.عدم ورود خواهران بد حجاب و پسران بد پوشش در دانشگاه تهران بسیار نا پسند است اما قوانین رعایت عفاف و پوشش صحیح در دانشگاه هاروارد آمریکا و برکلی و آکسفورد انگلیس خوب است.بد است که با پسر ایرانی برخورد شود چون خالکوبی روی بازویش را در دنشگاه نشان می دهد،اما قانون هاروارد که خالکوبی روی دست را مجبور به پوشش می کند خوب است.

اماما بگذار راجع به اعدام های دهشتناک و خلاف حقوق بشر هم حرف بزنم.فرزاد کمانگر، عضو گروه پژاک ( گروه جدایی خواه تروریستی کرد) که خودش به جنایاتش اعتراف کرده و رییس گروه پژاک هم طی مصاحبه ای با BBC فارسی عضویت این معلمی که نمی دانم در حال بمب گزاری چه تدریسی می کرد را در گروه پژاک تایید کرده را به خاطر بمب گذاری که احتمالا آن هم در راستای قانون اساسی بوده،محکوم به اعدام شد که البته حکم اعدام خلاف حقوق بشر و بمب گذاری های اعضای پژاک عین حق بشریت است.اعدام زشت است ولی کشتن با صندلی الکتریکی در آمریکا چقدر انسانی است.

اماما از هر دری سخن راندم و بگذار از خواهر مجید توکلی (قهرمان شورش سبز و دانشجوی کشتیرانی دانشگاه امیر کبیر که ۴ ترم مشروط شده و هنگام فرار از دانشگاه چادر به تن کرد اما آخر سر دستگیر شد) به تاریخ ۲۱ اردیبهشت در زندان اوین نوشته می گوید:اعدام شیوه ی حکومت استبدادی است و قوه ی قضاییه راجع به حکم فرزاد کمان گر دروغ گفته و همان خزعبلات را تکرار کرده.این هم نمونه ای از جلوگیری از آزادی بیان.به راستی که در این فضای زندان که مجرمش می تواند یاوه های خود را رسانه ای کند و هر چه خواست بگوید،تجاوز جنسی کاملا امکان پذیر است.اماما میبینی طراحان جامعه ی مدنی و گفت و گوی تمدن سر مردان این سرزمین چادر کردند و دختران این سرزمین را تشویق به بی حجابی؟امان از کار بر عکس.

 

اماما تا دو سه روز دیگر نزدیک می شویم به سالروز تولد کفر.سالروز نحس ۲۲ خرداد.اماما،سران فتنه می خواهند در این روز برای بار هزارم بر میراث تو قیام کنند و دم از پیروی از خط تو بزنند.تازه برای شورش خود درخواست مجوز کردند که بگذارید باز هم آمریکا و اسراییل را خوشحال کنیم.فرزندان اسراییل باز تدارک شبیخون زدن به میراث تو هستند و تو با قلبی مطمئن و دلی آرام پر کشیدی که اگر بودی باز به بنی صدر زمانه می گفتی:غلط می کنی قانون رو قبول نداری،قانون تو را قبول ندارد و کاش قانون آنان را قبول نداشت و تایید صلاحیت نمی شدند که حالا بر خلاف قانون گام بردارند و کسی هم به آن ها نگوید بالای چشمتان ابرو.کاش قانون میگفت:اگر همه ی قاتلان و جانیان آزاد شوند ولی منافقان زمان در زندان باشند می ارزد.حکومت ما انقدر مرد هست که از همان نانی به آن ها بدهد که به قول خودشان در ۲۲ بهمن به ما دادند و از آن ساندیس که روز ۹ دی.ساندیس ما را " حسین (ع)" به ما داد توسط دستان مبارک ابافضل.ما برای ابراز شرمندگی از فضاحت شما سبز ها آمدیم و ساندیس مان را از خود حسین گرفتیم و البته نوش جان کسانی که ساندیس را میل نمودند.به ما که نرسید،یکی باشد طلب من.

 

شاید سکوت

با سلام خدمت خوانندگان.


اما بعد:


چند وقتی است که دستم به قلم نمی رود و روحم از مغزم فرمان نمیبرد.متاسفانه این سه ماهی که وارد اصفهان شدم،فشار روانی بر من روز افزون شده و علاوه بر ایام امتحانات،مزاجم اجازه ی نوشتن نمی داد.تلاشم بسیار بود اما چون برگ زردی با باد میرقصیدم و به این سو و آن سو میرفتم.دست پست روزگار قدرت خود را با خنده ی مستانه،رندانه نشانم داد و من هر چه بیشتر تلاش کردم،مغروق این باتلاق زندگی در این سه ماه شدم.در این مدت که از مادرم دور بودم فهمیدم مادر هر چقدر بد باشد باز هم مادر است و به درستی سزاست که بهشت زیر پای مادران باشد.یاد روزهایی افتادم که هنگام مریضی،مادرم چگونه از من پرستاری می کرد و من این امر را طبیعی می دانستم.آدمی ندانسته چه ظلم هایی که مرتکب نمی شود.انشا ا... آخر این ماه به دست بوسی اش خواهم شتافت.


این سه ماه،حیات را به سختی گذراندم و سکوت که خود گاهی بزرگ ترین فریاد هاست،بزرگ ترین خود شکستن شده بود.هر ثانیه چون سال می گذشت.دست روزگار همه چیز را از من سلب کرد و ناچار به تقلا و هر چه تقلا بیشتر ناراحتی اطرافیانم بیش تر.من به شدت متاسفم که نتوانستم بی خیالی طی کنم و باعث ناراحتی آن ها از اعتراضم نشوم.متاسفم که سعی ام به سعادت نرفت و به ثمر ننشست.تلاشم بی نتیجه ماند،حتی ابزار ها برای مشکل موجود یکی پس از دیگر نا کار آمد شدند و ... . این پستم را نه دل نوشت که زجر نوشت بخوانید.


بگذریم،دوست ندارم بیش از این راجع به این قضیه صحبت کنم.فقط خواستم علت سکوت چند وقته ی " وبلاگ این عمار؟ " را بدانید.به زودی بر خواهم گشت،قوی تر از قبل.انشا ا... .