دست تقدیر چه پر قدرت است و گاه بر خلاف میل آدمی می چرخد.دیشب بعد از دو
ماه وبلاگم را به روز کردم و البته گفتم که به دلایلی ( سرما خوردگی و امتحانات )
نمی توانم اخبار را دنبال کرده و دایم به روز باشم.اما،اما دیشب باز نخست وزیر
امام نامه ای داده بود که : بر ماست که کاری زینبی کنیم.من هم با خود گفتم حتما
دوباره لاطائلات قبلی است دیگر که البته هم درست حدس زدم، بل بیشتر.
با آنکه انتشار بیانیه و سخنان اصحاب فتنه در مطبوعات غیر قانونی است اما من یادداشت آقای موسوی را در زیر می آورم و بعد از آن حرفم را.
یادداشت ایشان:
میرحسین موسوی، به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، با نگارش یادداشتی ضمن مرور کوتاه فلسفه عاشورا نوشت: «حسین (ع) زمانی به پا خاست که بازماندهی دستاوردهای نهضت نیای خود را در معرض تندبادهای تمامیتطلبی تشنگان قدرت یافت. حسین (ع) میدانست که در این راه چه رنجهای بزرگی در انتظار اوست: مفتیان مزدبگیر، او را به خروج از دین و ایجاد فتنه متهم خواهند کرد.»
نخست وزیر دوران دفاع مقدس در همین نوشته تاکید میکند که «دین و دینداری در این روزها دوران سختی را میگذراند» و «دینگریزی هنگامی زمینهی گسترش پیدا میکند که دینی که ترویج میشود، با بدیهیترین اصول اخلاقی مثل صداقت و پرهیز از دروغ در تضاد باشد.»
موسوی این پرسش را مطرح میکند که «در چنین شرایطی، یک جوان چگونه میتواند تشخیص دهد اینهمه ظلم و خشونت و نفرت که از سوی صاحبان تریبونهای رسمی، آمرانه به عنوان اسلام معرفی میشود، ربطی به اسلام ندارد؟»
موسوی از همراهان سبزاندیش خود درخواست کرده است «که در این دوران بحرانزده، کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را با چهرهی فطرتپسندانهی آن به تشنگان حقیقت برسانیم. بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود. بر ماست که ماجرای راستین انقلابی که در این دیار به نام دین برپا شد را برای نسلی که آنچه میداند یا از طریق رسانههای تحریفگر رسمی و یا از طریق روایتگران ناهمدل با آن است، بازگو کنیم و در این بازگویی از نقد منصفانهی گذشته نهراسیم و در عین حال، از نفی دستاوردهای بزرگ آن پرهیز کنیم.»
وی در پایان توصیه کرده است که همراهان جنبش سبز با شرکت در مجالس بزرگداشت حماسهی حسینی، به حفظ نهادهای مدنی سنتی کمک کنند.
به گزارش کلمه، متن کامل یادداشت میرحسین موسوی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون (فصلت، ۳۰)
اینک بار دیگر در ماه محرم هستیم و در آستانه سالروز بزرگداشت نهضتی که قرنها پیش برای بازگرداندن انسان به جایگاه والایی که در آفرینش او درآمیخته شده برپاشد و درخشانترین نمونهی انسانی زمان و زمانه، فریاد برپایی حق و افشای باطل را با همه رنجهایی که در انتظارش بود، بر سکوت ذلتبار ترجیح داد. حسین (ع) زمانی به پا خاست که بازماندهی دستاوردهای نهضت نیای خود را در معرض تندبادهای تمامیتطلبی تشنگان قدرت یافت و ذبح دین در پای برج و باروی کاخ ستمگری و خودکامگی مشاهده کرد. حسین (ع) میدید که باطل را لباس حق میپوشانند و حق را باطل جلوه میدهند. حسین (ع) میدید که این بار ارادهی قدرتطلبان، نه تنها دستیابی به تمامیت قدرت، بلکه نگهداشت آن به هر قیمت و با تکیه بر زر و زور و تزویر است، که اینجا خود دین است که هدف آماج خودکامگان قرار گرفته، که دیگر سکوت نیست که میتواند به بقای کورسوی نور ایمان کمک کند، که زمانهی ایستادگی در مقابل همهی کسانی است که به نام جانشینی پیامبر (ص) و امارت بر مؤمنان، چوب حراج بر دین و دینداری زده اند تا دمی بیش بر مسند قدرت تکیه زنند.
حسین (ع) میدانست که ملات سنگهای کاخ قدرت، دروغ است و فریاد حقیقتخواهی است که به زوال آن میانجامد. حسین (ع) میدانست که در این راه چه رنجهای بزرگی در انتظار اوست: مفتیان مزدبگیر، او را به خروج از دین و ایجاد فتنه متهم خواهند کرد، خاندان پیامبر (ص) را در محاصرهی تنگناها و بیحرمتیهای پیاپی قرار خواهند داد، و او را بر سر دوراهی انتخاب میان زندگی ذلتبار یا ایستادگی برای حقخواهی قرار خواهند داد؛ و او ایستادن را برگزید. حسین (ع) سکوت را شکست تا دین نیای خویش را از هلاکت نجات دهد و رهبری قیامی را برعهده گرفت که نه در هوای قدرت و شهرت، که در کوشش برای راست کردن کجیها و پاک کردن پلیدیها هویت مییافت. و چنین شد که آزادزنان و آزادمردانی که پس از او آمدند، از هر مذهب و دینی که بودند، حسین (ع) را سرمشق جاودانهی آزادیخواهی دانستند.
قرنها بعد، انقلابی اسلامی در سرزمینی با فرهنگ و تمدنی دیرینه و مردمانی که در شناخت مصالح خود در جهانی دگرگونشده در این بخش از دنیا، پیشتاز بودن خود را پیش از آن با انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد و تولید گفتمان آزادیخواهی، عدالت و استقلالطلبی برای پیشرفت و دستیابی به جامعهای که در آن انسانها به آسایش مادی و سعادت معنوی برسند به اثبات رسانده بود، رخ داد. همهی ما به یاد داریم که سیل خروشان معترضان در روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ چگونه طومار نظامی مستبد را درهم پیچید که همه راههای اصلاح را بسته، امکان هرگونه انتقاد و مخالفت از راههای مسالمتآمیز را از میان برده و در واپسین سالهای عمر خود، دچار خیالبافیهایی شده بود که بیش از هرچیز ناشی از دور ماندن از واقعیت های موجود در جامعه بود.
حاکمان مستبد آنچنان در حلقهی محدود متملقان و ثناگویان خود محصور بودند که بجای آن که صدای ترکخوردنهای فزایندهی مشروعیت حاکمیت خود را بشنوند، در اوهام خویش به دنبال شنیدن صدای حمایت از قدرتهای ماورایی بودند، غافل از آن که بزرگترین سرمایهی هر کشور، پشتیبانی مردم آن از دولتمردان از طریق مشارکت آزادانه و آگاهانهی آنهاست، غافل از آن که اعتبار را باید در ارتقای زندگی روزمرهی مردم جستجو کرد،و غافل از آن که اقتدار را از راه قلوب مردم باید یافت، نه از طریق رزمایشها و نمایش زرادخانهها. و چنین شد که مردمان این دیار روی از صاحبان قدرت گرداندند و بزرگترین انقلاب مسالمتآمیز مردمی قرن، پدیدار شد.
میلیونها مردمی که در روزهای تاسوعا و عاشورا به میدان آمدند، خواستههای بیش از صدسالهی خویش را در ندای مردی بازشناختند که پایمردیاش در راه را آزموده بودند. در راهپیماییهای آن روزها، هرکس با باور و ایمان و رنگ و بوی خود حضور می یافت، بیگانههای دیروز به دیرآشنایان امروز تبدیل میشدند، خودخواهیها به دیگرخواهی، و منها به ما. از فردای پیروزی در شوق ساختن و آباد کردن ویرانهای که پیش چشمانشان بود، دست در دست یکدیگر دادند به مهر. حتی آنگاه که اختلاف نظرها بالا گرفت، در برابر دشمن متجاوز همدل شدند و از آب و خاک اجدادیشان دفاع کردند. و کیست که از یاد ببرد که همهجای ایران، میدان حماسه بود: جبهه و پشت جبهه، کارخانه و مزرعه، مدرسه و دانشگاه، خانه و اداره، همه و همه صحنهی تلاش و جهاد برای پاسداشت از این سرزمین شد. و کیست که از یاد ببرد در زمانی که به ناچار تن به صلح داده شد، همین مردم رنجدیده اما پایدار، در مقابل چندچهرگانی که به دامان و یاری متجاوز پناه آورده بودند، قدعلم کردند و بدینگونه نشان دادند که تصمیم برای ترک جنگ، نه از روی بزدلی و بیاعتقادی، که از سر درایت و آیندهبینی است. نشان دادند که خطای رهبرانشان را با ایمان به صداقت آنان بخشودنی میدانند و اعتراف به خطا نه تنها از اعتبار رهبرانشان نمیکاهد، که محبوبیتشان را در قلوب مردم بیشتر میکند. نشان دادند که دینی را که برای جنگ و صلحش منطق داشته باشد، راهنمای عمل خویش قرار داده اند. نشان دادند که در نزد آنان، باور دینی به منزلهی راهنمایی است که در تندبادهای پر شن و خاک روزگاران، آنان را به منزلگه مقصود نزدیک میسازد. از همین رو بود که هرگاه خود را از راه دور میدیدند، برای تصحیح مسیر اقدام کردند: دوم خرداد و ۲۲ خرداد نشان از همین هوشیاری دارد.
اما صد افسوس که اقتدارگرایانی که انحصار در قدرت را تنها راه دوام خود میدانند، این بار به این خواستههای برحق وقعی ننهادند. اقتدارگرایان که با تمامی امکانات و رسانهها در مقابل خواست اکثریت صفآرایی کرده بودند، زهرآگینترین تیرهای تهمت و افترا را به سینهی مردمی که خواهان تغییر بودند، رها کردند، هنگامی که به علت استقبال و حضور بیسابقهی مردم از شیوههای معمولشان برای تقلب و تخلف در روند رأیگیری طرفی نبستند، چاره را در کودتای انتخاباتی دیدند: شمارش آرا را کنار نهادند، پیروزیشان را اعلام و ابلاغ کردند، به ستادهای مخالفانشان یورش بردند و به دستگیری چهرههای فعال پرداختند. و آنگاه که مردم خشمگین و سرخورده برای اعتراضی آرام و مسالمتجویانه به خیابانها ریختند تا مطالبهی حق مسلمشان در احترام به رأیهایشان کنند، ریختن خونشان را مباح دانستند و ماجراهای خونین کوی دانشگاه و کهریزک و مانند آن را آفریدند.
به یاد دارید که در عاشورای سال گذشته با عزاداران معترض چه کردند: آنها را از پلها به پایین انداختند، با ماشین از روی پیکر بیدفاع آنان گذشتند، سینهی مالامال از عشقشان را هدف گلوله قرار دادند، و آنگاه بیشرمانه عکسالعمل مردم خشمگین را با نمایش ناقص و گزینشی در رسانههایشان، شورش دستنشاندههای استکبار نامیدند و فریاد وا اسلاما سر دادند! آیا آن کس که ماشین پلیس دوبار از روی او رد شد، آمریکایی بود یا کسانی که از روی پل به پایین پرتاب شدند دستنشاندهی آمریکا و اسرائیل؟ یا کسانی که در ظهر عاشورا حسین حسین گویان مورد تیر مستقیم گرفتند از لشگر یزید و عمروعاص و ابنزیاد؟ پس از آن هم به دستگیری تعداد زیادی زن و مرد از بهترین فرزندان این انقلاب و آّب و خاک پرداختند تا فریادها را در گلو خفه کنند. غافل از آنکه خشم فروخوردهی مردم آگاه و مظلوم بسیار خطرناکتر از فریادهای تظلمخواهی آنها خواهد بود.
همراهان سبزاندیش. دین و دینداری در این روزها دوران سختی را میگذراند و بسیاری از شما در این روزها میپرسید چگونه میتوان با این همه سیاهکاریها که به نام دین انجام میشود، جوانان روشن ضمیر این مرز و بوم را از امواج پیدرپی دینگریزی نجات داد؟ پاسخ این همراه کوچک شما این است که دینگریزی هنگامی زمینهی گسترش پیدا میکند که دینی که ترویج میشود با بدیهیترین اصول اخلاقی مثل صداقت و پرهیز از دروغ در تضاد باشد، به نام دینداری دست به جنایات هولناک زده شود، تهمت و دروغ برای از میدان بهدر کردن معترضین از تریبونهای مقدس نمازجمعه، نه تنها مجاز که مستحب تلقی شود، با بخشنامه همهی منابر و مساجد برای رواج تهمت و دروغ بر ضد معترضین بسیج شود و چشم به احقاق حقوق کارگران و معلمان در همین مکانهای مقدس بسته شود و شکافهای طبقاتی و فساد و فحشای بیسابقه ناشی از فقر و طلاق و بیکاری، پدیدههای عادی تلقی شوند؛ و در چنین شرایطی، یک جوان چگونه میتواند تشخیص دهد اینهمه ظلم و خشونت و نفرت که از سوی صاحبان تریبونهای رسمی، آمرانه به عنوان اسلام معرفی میشود، ربطی به اسلام ندارد. و او که شاهد مظلوم انبوه مشکلات اقتصادی و فرهنگی و حضور گستردهی دروغ در همهی صحنههاست، چگونه باور کند حفظ نظام در حفظ ارزشهای اخلاقی و اسلامی و منافع ملی، و نه بر حفظ افراد بر مسند قدرت به هر قیمت، استوار است؟ او اکنون به جای چهرهی اصلی دین که چهرهی محبت رحمانی است، با چهرهی عبوسی که جز خشونتورزی و تحکم، زبان دیگری ندارد، روبهروست. او شاهد است که چگونه حقوق مردم بدانگونه که در قانون اساسی آمده، نادیده گرفته میشود، و تفکیک قوا که مانع بزرگی بر سر راه پیدایش انباشت قدرت غیرپاسخگوست، به طور مرتب نقض میشود، و استقلال قضا و قاضی و دادگاه توسط مسئولان امنیتی از میان میرود، و مجلس که باید در رأس امور باشد، تحت امر قرار میگیرد، ماجراجوییهای بیخردانه در سیاست خارجی باب میشود، و نظامیان به جای انجام وظایف قانونی خود سر از عرصههای سوداگری و مالاندوزی در میآورند، و هیچ صدای مخالفی تحمل نمیشود. و زندانها پر از زنان و مردانی است که این نگاه حاکم بر دولتمداران را بر نمیتابند.
بر ماست که در این دوران بحرانزده، کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را با چهرهی فطرتپسندانهی آن به تشنگان حقیقت برسانیم. بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود. بر ماست که ماجرای راستین انقلابی را که در این دیار به نام دین برپا شد، برای نسلی که آنچه میداند یا از طریق رسانههای تحریفگر رسمی و یا از طریق روایتگران ناهمدل با آن است، بازگو کنیم و در این بازگویی، از نقد منصفانهی گذشته نهراسیم و در عین حال، از نفی دستاوردهای بزرگ آن پرهیز کنیم. بر ماست که همچون زینب (س) با بازگویی حقیقت، ملات کاخ دروغ را زائل کنیم. بر ماست که همچون تمامی خاندان حسین (ع)، زنده نگه داشتن یاد شهدای گرانقدر انقلاب، جنگ و حوادث پس از انتخابات و آزادزنان و آزادمردان دربندمان را وظیفهی همیشگی خود بدانیم، و بر ماست که در این ماه پرخاطره، با برپایی مراسم و شرکت در مجالس بزرگداشت حماسهی حسینی، به حفظ نهادهای مدنی سنتی کمک کنیم.
این هم لینک مطلب در سایت کلمه :
http://www.kaleme.com/1389/09/19/klm-40469
اول از همه باید بگویم که ایشان می خواهند از اشتباهات فرماندهان جنگ که یکی از آن ها خود ایشان است و بخشودگی مردم طرفه ای ببندند برای آبرو دادن به 2 و 22 خرداد.آقای موسوی،آن موقع که مردم 22 خرداد را انتخاب کردند شعار انتخابات شان درود بر سه سید فاطمی _ خمینی،خامنه ای،خاتمی بود و حالا اگر دست رد بر سینه ی 2 خردادی ها زدند علتش آن است در مجلس اصلاحات بود که گفتند بر علیه خدا هم میشود راه پیمایی کرد.علتش آن است که سید خندان بود که گفت آیات قرآن ما را دچار زندگی قبیله ای و قومی می کند.علتش آن است که سروش گفت:قرآن را پیغمبر با احساسات خود مخلوط کرده.علتش آن است که گنجی فرموده بود امام زمان پدیده ای علمی نیست و همین طور گفته بود خمینی را به موزه ها ببرید و اوباما را از ته گنجه بیرون بکشید.علت مقبولیت 22 خرداد و مردود شدنش به مسایل بالا بر میگردد،پس خود را نزنید به نفهمیدن یا ملت را نفهم فرض نکنید.من نمی دانم چرا اغلب سیاست مداران فکر می کنند مردم ما خرند؟
به قول قدما،دویم:
در دیگر جا فرمودند:اقتدار گرایان هنگامی که حضور و استقبال بی سابقه ی مردمی را دیدند از شیوه های معمول تقلب در رای گیری طرفی نبستند،چاره را در کودتا دیدند.شمارش آرا را به کنار نهادند و پیروزی شان را اعلام کردند.
_ عرض کنم خدمت شما که به قول شیخ بی سواد ( آقای کروبی): خوشم به هوش ات جناب موسوی.نکند یادتان رفته که این شما بودید که هنوز شمارش آرا تمام نشده بود گفتید: من اعلام می کنم با اکثریت آرا رییس جمهور منتخب مردم هستم.ای عجب.چه طنزی است این روزگار و چه جوکی است عرصه ی سیاست.
و در ادامه می فرمایند:
هنگامی که مردم سر خورده برای اعتراضی آرام و مسالمت آمیز به خیابان ها ریختند،ریختن خونشان را مباح دانستند و ماجرای خونین کهریزک و کوی دانشگاه را آفریدند.
_
البته معنی مسالمت آمیز را هم فهمیدم.به دهخدا باید بگویم تصحیح کند لغت نامه اش را.الحمد لله که قانون هم در این مملکت موجودی است منحوس و پایبند نبودنش واجب شرعی.نمی دانم چشمان ما آلبالو گیلاس چید و قانون اساسی را اشتباه خواند که اگر هر یک از کاندیدا اعتراضی به نحوه ی برگزاری انتخابات دارند باید به شورای نگهبان مراجعه کنند یا نخست وزیر زمان امام حق آب و گل دارند؟
و باز:
به یاد دارید در عاشورای سال پیش با معترضان چه کردند؟.آن ها را از روی پل به پایین پرت کردند و با ماشین از روی پیکر بی دفاعشان رد شدند.سینه ی مالامال از عشقشان را هدف گلوله قرار دادند و آنگاه بی شرمانه با نمایشی ناقص در رسانه هایشان،شورش دست نشانده ی استکبار نامیدند و فریاد وا اسلاما سر دادند.
بر ماست که در این دوران بحران زده کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را برسانیم.بر ماست که همچون زینب،با بازگویی حقیقت ملات کاخ دروغ را زایل کنیم.
_
هر که به یاد نداشته باشد،من خوب یادم هست عاشورای سال پیش را.حیف که همچون مختار دربند به عاشورای سال پیش نرسیدم و در مسجد جامع رباط کریم مشغول عزاداری و تهیه غذا برای عزادارن حقیقی حسینی بودم و الا چون یاران حسین ( البته بلا تشبیه،یاران حسین را چه به ما ) می کشتم و کشته میشدم.خوب یادم هست که دست و سوت و کف زدند از برای عقب راندن پلیس ( شعار الله اکبر هم که برای این مواقع نیست ) روز عاشورا.و اصولا پلیسی که همه را از بالای پل پرت می کند و همه را زیر می گیرد چقدر روز عاشورا ضعیف می شود که عقب میرانندش.خوب یادم هست که رقصیدند از برای بادی بیلدینگ روز عاشورا.فقط تنها چیزی را که به یاد ندارم این است که این سینه ای که مالامال از عشق بود به چه عشقی مالامال بود؟ عشق به رقص یا دست و سوت و کف؟البته این عشق را حدود 1400 سال پیش حرمله و شمر هم مالامال داشتند.بی شرمانه هم آن بیانیه ای است که سال پیش این اراذل را عزادارن خداجو خواند و امسال سینه شان را مالامال از عشق.با این اوصاف دست نشانده ی استکبار بودن یا نبودنش باشد با خواننده ای مطلب.این قضیه پل را هم حل کنم بروم سراغ همچو زینبی که فرمودید.
به قول هم مجتمعی شورش سبزم:از پل کالج دوستان ما را انداختند پایین.آقای موسوی تمام عکس ها،تمام فیلم ها،تمام اظهار نظر مسئولین می گوید که کل پل در اختیار اراذل خدا جو بوده و فقط مامورین یک سر خروجی پل را پوشش داده بودند نه روی پل را.حالا اگر اراذلی از پل افتاده پایین که البته نوشش باد سراغش را از خداجویان خودتان بگیرید.رد شدن ماشین پلیس از روی مردم در آن فیلم هم با اندکی توجه معلوم میشود که هیچ صحنه ای که برخورد توسط ماشین باشد وجود ندارد.توضیحات بیش ترش در روزنامه ی وطن امروز هست.هر کس نتوانست پیدا کند بگوید خودم برایش توضیح میدهم.
و اما زینب.که آخ زینب.دوره ی آخر زمان که می گویند انگار امروز است.آن یزید ملعون که شما را به بارگاهش آورد و از شما پرسید:چه دیدی؟ و تو چون شیر زنی تمام،پاسخ گفتی:ما رایت الا جمیلا.چیزی جز زیبایی ندیدم هیچ گاه سعی نکرد خودش را به خاندان پاک پیغمبر بچسباند و بعضی ها در روز روشن به برادر بزرگوارت،فخر بشریت جسارت می کنند و بعد هم از تو دم میزنند.آخ زینب که بعد از 1400 سال دوباره باید مضطرب شوی.آخ که امروز یزیدیان علَم زینب را به دست می گیرند،همان طور که استکبار پرچم اسلام را.
زینب ما را ببخش که 30 سال است دم از تو زدیم و حالا در این مملکت که هم سیستمش و هم مردمش شیعه ی 12 امامیند،یزیدیان پرچم دار تو شده اند.ما را ببخش انقدر بی بخار شده ایم که نه سیستم ما جرات محاکمه ی یزیدیان را دارد،نه مردم ما غیرتی.ما کوفه ای نیستیم،اما بی شک مدینه ای هم نیستیم.کاش همان سال پیش مرده بودم و نمی دیدم امسال دوباره این ناکسان،قرطاس بازی در می آوردند.
نه من دیگر قبول ندارم حرف های نمایندگان مجلس ما را که می گویند رسیدگی نکردن به جرم آقا زاده ای در جمهوری اسلامی گناه نابخشودنی است،این ها بازی سیاسی است.دادستان تهران گفته است که دفاعیات روزنامه ی ایران در دادگاهی که وکیل نفت خوار بزرگ ( مهدی هاشمی ) بر علیه این روزنامه تشکیل شده را دیگر روزنامه را منعکس نکنند.گناه است اگر مردم بدانند دور و برشان چه می گذرد،زشت است،این جا هم استکبار خوشحال می شود؟.مردم یک سال است که در هر تظاهراتی محاکمه ی سران فتنه را می خواهند و گوش مسئولین کیپ کیپ است مانند دماغ من سرما خورده.با این حساب اگر فردا روزی مهدی هاشمی را در دادگاه تبرئه کردند من اصلا تعجب نمی کنم.آوینی خدایت رحمت کناد که گفتی : در جمهوری اسلامی برای همه آزادی هست الا بچه بسیجی ها.آقایان مسئول و غیر مسئول شب را راحت بخوابید.اتفاقی نیفتاده که،خواسته ی مردم به درک،فدای سرتان هر چه می خواهند بخواهند.آقای موسوی هم بیاید هر چه خواست بگوید،او نگوید که بگوید؟مردم؟.مردم دمادم محاکمه ی سران فتنه را می خواهند و البته آیت الله لاریجانی هم آب پاکی را روی دست مردم ریخت: قوه ی قضاییه بنا بر مصالح حکومت تصمیم می گیرد.آقای موسوی،سینه ی اراذل شما که مالامال عشق است و سینه ما اقتدار گرایان سراسر نفرت از شما،پس من طبق معمول و هر بار بلند تر از قبل هر گاه جرعه ای آب نوشیدم می گویم که:
درود بر حسین ، لعنت بر میر حسین.
باز محرم رسید ومن نتوانستم دست به قلم نبرم.این سکوت طولانی شده بود گرچه هزاران بار نوشتم و نوشتنم به کار نیامد و به اتمام نرسید،اما محرم برایم فرق دارد.شاید برای خیلی ها فرق داشته باشد،هم برای ما این وری ها ( طرفداران حکومت )،هم برای کوفیان سبزی که حوادث بعد ازعاشورا را بعد از 1400 سال دوباره زنده کردند.برای من عاشورا دو بار تکرار شده،یک بار سال 61 و یک بار 1389. 61 اما مختار بود و حالا اما مختار زمانه سکوت کرده تا به وقتش.یارانش باز ما ایرانی ها هستیم و متاسفانه دشمنانش هم ایرانی.برای من عاشورا مصادف است با،احترام جنبش مرده به امام سوم ما در سال پیش.شاید هم مصادف باشد با 16 آذر امسال که بی بی سی می گفت جماعت آویزان از آمریکا در دانشگاه تهران در هنگام سخنرانی صفار هرندی گفتند مرگ بر دیکتاتور.به آمریکا ندا رساندند که مقرری ته کشیده،دلار هم رنگشان آرزوست.
حسین جان،من اگر جای تو بودم ( ما را چه به این حرف ها ) بی خیال عاشورا میشدم.الان اسلام ناب محمدی روی مد نیست،مد دیار فرانس است.دین می خواهی،دین دولت فرانس.حقوق بشر می خواهی،حقوق بشر فرانس،اسلام چه می فهمد از بشریت؟.به قول مادرم همه طالب اسلامی هستند که برایشان مفت تمام شود.4 زنش برای اینان،شهادتش برای تو.نوش اش برای ایشان،نیشش برای زینب.دست دادن با بزرگان دشمن دینت با اینان،سیلی خوردنش با زهرا،چاهش با علی.حسین شاید امسال هم سال پیش تکرار شود و اگر شود دیگر منتظر ولی امرمان نمی مانیم.یادت می آید از تو ای فخر شهدا پیرمردانی پرسیدند: نمی ترسی که کشته شوی و تو چه گفتی؟،شهادت برای فرزند آدم زیباست،همچنان که جواهر بر گردن دختری جوان و زیبا،زینت مرد است.تو مانند ابراهیم،آن قهرمان تاریخ که بی هیچ خللی بت ها را شکست و در گیر و دار انتخاب بین اسماعیل و خدا،پدری و پیامبری،پسرش و رسالتش،خونش و تمام وجودش و تمام هستی اش با خالقش،آن را انتخاب کرد که شاید هیچ کسی نمی کرد،تو به مانند ابراهیم راه ابراهیمی را گزیدی.زینب این زنی که زینب نمیشد اگر دختر فاطمه نبود،دخترت،پسرانت،برادرت و کل خانواده ات را به کشتن و اسارت بردی که به ما نشان دهی اسلام یعنی چه.اما این ما چه فهمیدیم؟من فهمیدم که در اتوبوس پسری در عرض 5 دقیقه ( فقط 5 دقیقه ) صحبت از دوست دخترش را به شعر نوحه ی حسین رساند و من بیزار شدم از عزاداری این افراد.حیف که دست و بالم را مدنیت بسته بود والا پایم را میکردم در کفش عزراییل.من فهمیدم که احترام به مردن توست نه احترام هدف شهادتت،چون بعد از عاشورا هیچ رنگ و بویی از مسلمانی نمیابم.نمی خواهم همه ی عزادارن تو را زیر سوال ببرم،اما روی سخنم با آن هاست که شاید اقلیت باشند.بگذریم زین مباحث.حسین جان،نامه ای که برایت نوشتم و منتشر نکردم داغ دین بود،همین بود که شاید اندکی از آن را اینجا گفتم.خلاصه کنم،محرم آمد وسال پیش بر من چنان است که انگار چون مختار در زندان بودم و عاشورا گذشت و من نبودم.حسرتی جانگداز که هر چه دیواری می جویم تا بکوبمش به آن،نمیابم.
خوانندگان عزیز ( که فکر می کنم دیگر کسی نمانده ) باید این را توضیح بدهم که این چند وقت مطلب بسیار نوشتم،اما یا به انتها نرسید یا ترجیح دادم که منتشر نکنم که اگر میکردم بیش از پشی ناچار به نوشتن میشدم و متاسفانه مشکلات بسیار بر سرم ریخته که هنوز حل نشده.موفق باشید.